سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

درسایه سار آرزو خواند م خدای خویش را

حبل الورید نزدیک تر آن همدم وآن خویش را

گفتم خدای خوب من بد بنده ای آشفته ام!

وصل تو خواهم بی دریغ ازجمله عالم خسته ام

گفتم خدای مهربان روز وشبم یکسان شده

غرق گناهم یا کریم!شیطان مرا مهمان شده

گفتم خدای بی مثال یا وحده ویاهو سلام!

یاسین مددکاری کند ازسوی من آرد پیام

گفتم خدای آسمان نام ونشانم بی کسی است

یک روزگاری دربهشت دلخوش شدم دلواپسی است

گفتم خدای عرش وجان دل بسته ام برخار وخس

نه برامید ساحلم جغدم مرا ویرانه بس!

گفتم خدای انس وجان شیطان فریبم می دهد

وقت نمازم می رسد با وعده سیبم می دهد

گفتم خدای لامکان دست دعایم بی نواست

آمین دلم غوغا شده اما چرا چشمم جداست

گفتم خدای خالقم دنیا سرابی دلخوش است

باوعده ومال ومنال فصل کتابی دلخوش است

گفتم خدای آرزو دست دعایم سوی توست

ذکرتو برلبها نشست مرغ طرب درکوی توست

گفتم خدای روز وشب رنگ دلم رنگ توبود

آن روزها یادش به خیر با روزه دلتنگ توبود

گفتم خدای جاودان بدبنده ای بدبنده ام

کبروغرورم فاش کردلایق به غمها زنده ام

گفتم خدای آشنا دل خسته ام یاری نما

امروز روزعید من بهردلم کاری نما!

گفتم خدای روشنی من لایق عطر گلم

فصل بهارانم کجاست همراه شوق بلبلم

گفتم خدای عشق ونور من را رها ازمن نما

سوی تو آیم بی دریغ!فصل دلم گلشن نما

***********************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی